از نظر قرآن و روايات، در روز قيامت حساب خواص و
افراد منصبدار و متنفذ غير از حساب عموم مردم است، براي خواص پرونده جداگانهاي
تشكيل ميشود و سختگيريهايي كه به آنان ميشود به عوام و عموم مردم نميشود.
در روايات آمده است كه خداوند در روز قيامت هفتاد
گناه از جاهل ميآمرزد قبل از آن كه يك گناه از عالم آمرزيده شود. به قول باباطاهر، مردم عوام با يك حساب وكتاب مختصر و
با يك شفاعت رستگار ميشوند:
خداوندا به حق هشت و چارت اگر گويند شتر ديدي؟ نديدي
مردم عادي در بهشت از نعمتهاي پروردگار استفاده
ميكنند اما حساب خواص اين نيست، خواص در صورت رستگاري جايشان اگر عندالله نباشد
لااقل بهشت رضوان و بهشت عدن است،جاي او نزد پيغمبر اكرم (ص) است:
«و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم
الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء والصالحين و حسن اولئك رفيقاً»؛[1]
و كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره
كساني خواهند بود كه خدا ايشان را گرامي داشته]يعني[ با پيامبران و راستان و
شهيدان و شايستگاناند و آنان چه نيكو همدمانند.
«ان المتقين في جنات و نهر، في مقعد صدق عند مليك
مقتدر»؛[2]
در حقيقت، مردم پرهيزگار در ميان باغها و نهرها
در قرارگاه صدق نزد پادشاهي توانا هستند.
آنان كه تقوا در دلشان رسوخ كرده و مهذب شدهاند
بهشت برايشان كوچك و جايگاه آنان نزد خداوند است. اين مقام عنداللهي را من و شما و
بزرگتر از ما نميتواند درك كند مگر اينكه خود به آن مقام برسد:
«فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين جزاء بما
كانو يعملون»؛[3]
هيچكس نميداند چه چيز از آن چه روشني بخش ديدگان
است به پاداش آن چه انجام ميدادند براي آنان پنهان شده است.
استاد بزرگوار ما،رهبر عظيمالشان انقلاب(ره)
بارها در جلسههاي خصوصي اين شعر را ميخواندند.
نيست بر لوح دلم جز الف قامت
يار چه كنم
چيز دگر ياد نداد استادم
و اين شعر درواقع ترجمه روايتي است كه مرحوم ديلمي
در ارشاد نقل كرده و روايت اين است كه:
به پيامبر اكرم(ص) خطاب شد: گروهي هستند كه بهشت
برايشان كوچك است و آنان پيش من خواهند بود، لذت آنان صحبت كردن با من است. در هر
نظري به آنان سعه وجودي ميدهم، پردههايي از جلوي چشم اينان بر ميدارم و... از
طرف خداوند به آنان خطاب ميشود كه اي بندگان من! بگذاريد بهشتيها در نعمتهاي
خود(حورالعينها، قصرها، و بالاخره آن نعمتفاهي عالي بهشت) متنعم باشند، نعمت و
لذت شما مكالمه كردن با من است.
در روايات آمده است: وقتي اين گروه(خواص) وارد
بهشت ميشوند تا هفتصد سال در عالم ملكوت منغمر ميشوند(البته هفتصد سال از سالهاي
آخرت) تا اين كه حورالعينها نزد خدا شكايت ميكنند كه خدايا! ما مال او هستيم و
او هيچ اعتنايي به ما نميكند. حورالعيني كه اگر يك ياز آنها در دنيا ظاهر شود
تمام زن و مرد از عشقي ميميرند. ديگر كره زمين احتياج به خورشيد پيدا نميكند! به
حورالعينها خطاب ميشود: اين بنده من منغمر در عالم وحدت است، او عاشق من است،
نظر به من و رحمت من نميگذارد كه او به چيز ديگري توجه كند، بر لوح دلش نيست چيزي
جز الله.
بديهي است كه اين همه مقام و نعمت را به آساني به
دست نياورده، رياضتها و سختيها كشيده است. شب زندهداريها و جهادها كرده است،
در امتحانهاي سخت شركت كرده واز عهده آن موفق و پيروز بيرون برآمده است. در هنگام
حساب بر او سختگيريها شده است، مثل عوام مردم نبوده است كه با ارفاق قبول شود و
با شفاعت از آتش نجات پيدا كرده باشد. حساب خواص از حساب عوام جداست.
در همين جا بايد گفت كه هر چه مقام ومنصب بالاتر
باشد، حسابرسيها هم سختتر و مشكلتر است؛ يعني حساب مسئولان از حساب يك كارمند
معمولي جداست، و همچنين حساب يك كارمند با حساب نظافتچي و آبدارچي اداره يا موسسه
و.. تفاوت بسيار دارد.
مقام حضرت آدم بسيار بالا است تا جايي كه مظهر
اسماء و صفات حق است.
«و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكه»؛[4]
و خدا همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را
بر فرشتگان عرضه نمود.
همين آدم ابوالبشر- اولين پيامبر خدا در روي زمين-
با اين مقام بلندش به خاطر يك ترك اولي به اندازهاي سقوط كرد كه با آن همه مقام
توبيخ شد و درجهاش از او گرفته شد و رانده در گاه خدا شد«وعصي آدم ربه فغوي»[5]
وخطاب رسيد:«اهبطوا» شما تعجب نكنيد وقتي كه در روايت ميخوانيد آدم دويست سال
گريه كرد تا سرانجام توبهاش پذيرفته شد.
آدمي كه جايش بهشت بود وملائك بر او سجده
ميكردند، چرا با يك ترك اولي از بهشت رانده شد؟ براي اين كه آدم از خواص است و از
او توقع و انتظار چنين غفلتي نبود، حساب او با ديگران جداست. هر چه مقامهاي مادي
و معنوي بالاتر باشد مسئوليت بيشتري بر عهده انسان است. لذا نبايد غفلت كردو مواظب
لحظهها هم بود، چرا كه عمر كم است ومسير طولاني و آنان كه اين نكته را فهميدهاند
اگر لحظهاي در كارهايشان فتوري رخ دهد همه وجودشان به گريه و ضبحه ميافتد.
مرحوم حاجي ميرزا علي آقا شيرازي كه از علماي اهل
دل و عارف اصفهان در زمان استاد بزرگوار ما مرحوم آيه الله بروجردي گاه گاهي به قم
ميآمد و در مدرسه حجتيه به حجره شاگردش مرحوم شهيد مطهري(ره) ميرفت. يكي از
بزرگان بايم نقل كرد كه ايشان در كارهايش بسيار منظم و دقيق بو.
شخص بزرگواري برايم نقل كرد كه شبي براي زيارت
ايشان رفته بودم كه آن شب ميهمانها نظمش را به هم زدند و آن شب را ديرخوابيد و
زماني بيدار شد كه اذان صبح را ميگفتند و طلوع فجر دميده بود، آن شب توانست نماز
شبش را بخواند، آن مرد خدا به خاطر نخواندن نماز شب، مثل مار گزيدهها به خود
ميپيچيد، گريه ميكرد، گويي كه جوانش مرده است.
آن مرد بزرگوار كه اين قضيه را برايم نقل ميكرد
گفت: با مرحوم ميرزا علي آقا شوخي كردم و گفتم آقا، ما هيچ وقت نماز شب نميخوانيم
توهم يك شب نخوان! گفت مگر ميشود طلبه نماز شب نخواند! نماز شب من از
شانزدهسالگي تا به امروز ترك نشده بود!
حضرت امام خميني(ره) در درسهايش بسيار دقيق بود،
به طور يكه يك دقيق دير يا زود نداشت،ايشان برنامه داشتند كه از ساعت نه الي ده
پيادهروي كنند و ميفرمودند: وقتي كه ماموران شاه مرا دستگير كردند و در سلول
انداختند سلولم يك اتاق كوچكي بود، درآن جا هر روز يك ساعت پيادهروي ميكردم و از
ساده ده الي يازده كه برنامه قرآن خواندن داشتم، قران را هم خواندم.
صاحب معارج السعاده مرحوم ملا احمد نراقي(ره) معلم
اخلاق و فقيه بوده، در فقه مستند را نوشت و در اخلاق معراج السعاده را كه هر دو
بسيار عالي است، او شاعر هم بود. كتابي نوشته است به نام طاقديس كه در قالب مثنوي
است و داستانهاي بسيار ارزندهاي را در آن به شعر كشيده است. از ايشان نقل شده كه
فرمودهاند من طاقديس را در فرصتهايي كه شايد براي همه مردم بيارزش است
نوشتهام.
حضرت يعقوب هنگامي كه ميخواست يوسفش را با
فرزندان خود راهي صحرا كند، يك غفلت كرد و آن اين كه: يوسف را به خدا نسپرد بلكه
به فرزندانش گفت:«ميترسم گرگ بچهام را بخورد. شما از او موظابت كنيد»! چنين كاري
از انسانهاي معمولي يك امر عادي و پيشپا افتاده است، اما از مقام شامخ حضرت
يعقوب كه پيامبر است چنين چيزي انتظار نميرود و او بايد فرزندش را به خدا بسپارد
به خاطر اين كارش دچار مصيبتي دردناك شد،غصههاي فراواني خورد و آن قدر گريست تا
چشمانش سفيد شد. شايد منظور از سفيد شدن چشمانش اين باشد كه آنقدر ناليد تا
سرانجام به گمشدهاش رسيد. اما وقتي كه ميخواست بنيامين را نزد برادرش يوسف
ببرند، حضرت يعقوب آن جا ديگر به فرزندانش سفارش نكرد بلكه گفت:«فالله خير حافظاً
و هو ارحم الراحمين...»[6]
لذا گرهها يكي پس از ديگري گشوده شد تا اين كه به
گمشدهاش رسيد.
پي نوشت ها:
[1]. نساء(4)آيه69.
[2]. قمر(54)آيه54-55.
[3]. سجده(32) آيه17.
[4]. بقره(2)آيه31.
[5]. طه(20)آيه121.
[6]. يويسف(12)آيه64.